بسم الله الرحمن الرحیم
آنقدر خسته ام و آنقدر کار انجام نشده دارم که به معنی واقعی گیج شده ام و شایسته کلمه هنگ کردنم! خدا پدر و مادر هر چه معلم ابتدایی است را بیامرزد. اصلا خودشان را بیامرزد و همیشه سلامت باشند. برای منی که توفیق تدریس همین اندک آموخته هایم را به رده های مختلف سنی داشته ام؛ سختی ِ تدریس در پایه ی ابتدایی، کاملا قابل درک است. درس دادن به خانومها، در سن بین 30 تا 45، 18 تا 30 و 12 تا 18 را تجربه کرده بودم؛ اما برای مقطع ابتدایی به جز تدربس یک درس آن هم سه ماه و آن هم فقط هفته ای دو روز، تجربه ی دیگری نداشتم و اصلا قابل مقایسه با معلم دوره ی ابتدایی در همه دروس برای یک پایه ی مشخص نبود. واقعا کار طاقت فرسایی است. فرصت نفس کشیدن هم ندارم. هم هر روز باید بروم، علی رغم دوره ی راهنمایی و دبیرستان که 3 یا 4 روز در هفته هست، هم بچه ها خیلی حرف می زنند و خیلی سوال می پرسند. تکالیفشان باید مرتب چک شود. مرتب درس بپرسی. زیاد توضیح دهی. مرتب جوابگوی اولیاءشان باشی. کلا اول هفته شارژ می روی، آخر هفته داغون و از کف رفته بر می گردی. هر روز ظهرم که بر میگردی، خسته و کوفته و گیج از بس حرف زدی و از بس آلودگی صوتی گوشت را خراشیده فقط میتوانی ساکت گوشه ای بنشینی و غصه ی کارهای انجام نشده ات را که توانی برای انجامشان نداری، بخوری. گاهی آنقدر وقت و توان کم میارم که ترجیح میدهم کلا فکر نکنم! خدا کمک کند امسال(این سال تحصیلی) به سلامتی و به نحو احسن تمام شود.